یاد از آن روز که بودم اولی ناز و طناز و عزیز و فلفلی
شاه خانه بودمو با داد و دود هرچه را میخواستم آماده بود
وای از آن روز که آمد دومی نق نقو و بد ادا و قم قمی
من شدم وزیر و افتادم زجا دومی گردید جای من شاه
تا به خود آیم و بردباری کنم سومی آمد و او شد خواهرم
دختری خوشگل و خوشرو مثل ماه من و داداشم کشیدیم سوز و آه
جای ما دیگر نبود در آن میان از نظر ها ما شدیم غیب و نهان
جای سبزی و نشاط و خرمی سر رسید از گرد راه چاهارمی
دیگر آن خانه برایم تنگ شد سبزی گل در نگاهم سنگ شد
داشتم میکردم عادت ناگهان پنجمی هم پا نهاد در این جهان
کودکی سبزه و سرخ و زرد و بور مانده انگار سال و ماهی در تنور
بهر سوزش پنج تن کافی نبود ششمی هیزم شد و ما مثل دود
از کجا آمد خدایا این یکی کچل و کور و مریض و عینکی
ناصر و منصورو شهناز و شهین کاوه و فرهاد و هفتم شد مهین
خواهری از بچگی دل پیچه داشت مثل بنده گاهی هم سر پیچه داشت
خانمان گردید در هم برهمی سه قلو شد هشتمی و نهمی و دهمی
ای امان و ای امان و ای امان ای امان از دست بابا و مامان
مادرم شد باره دیگر حامله این که آید تیم فوتبال کامله
ناصر و منصور و شهناز و شهین کاوه و فرهاد و عباس و مهین
علیمردان و سپس معصومه جان آخری هم میشود دروازه بان